مهرسامهرسا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

قشنگترین اتفاق قصه ما

سهم من

                            سهم من از تمام دنیا                              دختر کوچکی است         به بزرگی تمام عشق هایی که تا به حال  تجربه شده است!                            &...
31 تير 1392

غلت زدن

بالاخره انتظار به سر رسید و شما تونستی غلت بزنی، اینقدر سریع این کار رو انجام دادی که نتونستم ازت عکس بگیرم ، خونه مامان جون اینا بودیم وقتی این صحنه رو دیدیم شروع کردیم جیغ و داد و تشویق که یه لحظه ترسیدی و زدی زیر گریه بعدشم هر کاری کردیم دیگه تکرار نکردی  شایدم ترسیدی، اما مامانی ولت نمیکنه و دوباره مجبورت میکنم تکرار کنی فدای دخترم بشم که هر روز یه چیز جدید ازت میبینم و این یه یادآوری میشه واسه من که مادرم، که خدا این نعمت قشنگشو از من دریغ نکرد، خدایا سپاس ،سپاس و هزاران بار سپاس ازت میخوام در تربیت این امانت ما رو تنها نزاری و کمکمون کنی اون طوری که شایسته است بتونیم امانت داری بکنیم و این لطف الهی رو شامل همه بنده هات هم ...
23 تير 1392

آمیتیس کوچولو

یه شب رضوانه جون با دختر کوچولوش مهمون ما بودن ، خیلی خوش گذشت در ادامه چند تا عکس از شما دو تا نی نی گوگولی آمیتیس ناز سوار روروئک شما   جونم قربون خندیدنت ...
23 تير 1392

ورود به پنجمین ماه زمینی شدن

دختر گل مامان شما رو روز 4 تیر ماه یردم برای قد و وزن ،خدارو شکر همه چیز خوب بود ،وزن دخترم در پایان چهار ماهگی 6/800  و قد دخملی 62 سانت بود. چند تا عکس از 5 ماهگیت   بغل بابایی هستی ،هر وقت دوربین میبینی لب و لو چه ات رو اینجوری می کنی وقتی تمرکز میکنی روی یه چیزی دستاتو پاهاتو مچ می کنی مثل الان مهرسا در حال پرواز کردنه ای بابا ولم کنید چقدر ماچم می کنید قربونت برم مامانی ،عاشق این حرکتتم که انگشتتو میکنی تو دهنت، البته بعضی موقع ها چهار تا انگشت و گاهی هم کل مچتو میکنی تو حلقت بعدم شروع می کنی عق زدن   ...
23 تير 1392

تولد چهار ماهگی عروسک مامان

عزیزکم سلام تولد چهار ماهگی تو خوشکلکم مبارک باشه ان شاالله زنده باشیم و تولد 100 سالگیت رو با هم جشن بگیریم کیک تولد 4 ماهگی دخملی اینم از نمای بالا بغل بابا جون، فکر کنم از شمع و اتیش می ترسی نترس مامانی مهرسا داره فکر میکنه میتونه اینو بخوره یا نه؟؟ فدای خنده هات بشم گلم ...
22 تير 1392

مهرسا در خواب

اوایل خیلی خوب میخوابیدی البته منظورم مدل خوابیدنته ، دستهات همیشه کنارت بود اما..... کم کم مثل عکس پایین شدی الان هم عادت کردی پتو رو میکشی روی سرت و می خوابی ، هی من میکشم پایین و دوباره میام و میبینم ... و البته این داستان ادامه دارد شبها همش دلواپسم و مرتب بهت سر میزنم ببینم پتو روی سرته یا نه و..... بعله میبینین که فقط موندم چرا حالا نوبت منه که پتو رو از روی سرت بردارم اما شما محکم اونو چسبیدی حالا نوبت دستهاشه که بزاره روی چشمهاش اینم بگم که دختر من اصلا موقع خوابیدن مامان و بابا رو اذیت نمیکنه و وقتی که میزارمش توی تختش و آویزشو براش روشن میکنم خودش خوابش میبره یه روز شما رو گذ...
20 تير 1392

مهرسا گلی و جغجغه

نمیدونم چرا هر چی به دستت میرسه دوست داری بزاری تو دهنت اونم با حرص آخه دختر خوب که این کارا رو نمیکنه مامان آفرین به دختر حرف گوش کنم باریکلا مامانی تعویض دست هم که بلدی ...
20 تير 1392

مهرسا و ددر

دخترم عاشق بیرون رفتنه وقتی ما آماده میشیم که بریم بیرون کلی دست و پا میزنه و از خودش صدا در میاره که منم هستم و تو اون حالت همش در حال ذوق کردن و خندیدنه ، باور نمیکنید پس خودتون ببینید دیدین گفتم فدات بشه مادر     ...
20 تير 1392

ورود به چهار ماهگی و کارای جدید

روز شنبه 4 خرداد ماه دخترمو بردم برای قد ووزن ،خدا رو شکر همه چی مرتب بود وزن شما 6100 و قد شما 60 سانت بود گلم.ماشاالله دخترم چند وقتیه که همش به دستهات نگاه میکنی و باهاشون بازی میکنی ، چند تا حرکت هم از ما تقلید میکنی و بلافاصله بعدش واسه ما اجراش میکنی  یکیش این حرکته دیگه اینکه غیر از بو ، می ، ما ، د ، گی هم جدیدا میگی و موقع گفتن هم کلی تف میریزی واسه ما جغجغه ات رو خیلی قشنگ با دو تا دستت می گیری و حتی میتونی همزمان 2 تا رو با 2 تا دستت بگیری اولین باری که اسمتو صدات کردم و تو سرتو برگردوندی و نیگام کردی در تاریخ 19 خرداد بود ، شاید یکی از قشنگترین لحظات زندگیم بود .اول فکر میکردم داری به صدای من واکنش نشون میدی بعد شرو...
20 تير 1392